آیه‌ی «و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما جزاء بما کسبا... »( مائده؛ 38)« دست مرد دزد و زن دزد را قطع کنید. این کیفر کاری است که انجام داده اند...» در این آیه واژه السارق و السارقة صفت مشبهه است؛ مانند: الکافر، الفاسق، المؤمنون و... یعنی دست کسی را قطع کنید که دزدی صفت ثابت او است نه کسی که اتفاقی یا موردی دست به دزدی زده است. بدین دلیل علمای گذشته بنا بر مقتضیات زمان خود حدود ۵ تا ۱۰ درهم را برای قطع دست دزد تعیین کرده‌اند و دزدی کمتر از آن را موجب قطع دست نمی دانستند؛ همچنین احتمال دارد دزدی علتی داشته یا اتفاقی بوده باشد و چنین فردی در واقع دزد نباشد؛ در این راستا بود که عمر بن خطاب( رض) در زمان خلافتش وقتی که فقر و کمبود مواد غذایی در جامعه گسترش یافته بود، دست دزد را قطع نکرد. بنابراین در هر جامعه ای کارشناسان و دانشمندان می‌توانند با روشهای علمی شرایط و وضعیت جامعه را بسنجند تا کسانی که در واقع دزد نیستند و عوامل دیگری سبب دزدی آنان شده است به اشتباه دستشان قطع نشود؛ برای مثال یک یا چند بار از آنان چشم پوشی کنند، روانشناسان و جامعه شناسان ادله علمی دزدی را بررسی کنند و در معالجه آنها بکوشند. نخست دزد را موعظه کنند و عواقب سوء دزدی را برشمارند تا اگر مشکل فرهنگی است برطرف شود. اگر دزدی تکرار شد مجازات سبکتری مانند: محروم کردن از برخی منافع اجتماعی، جریمه های نقدی، حبس  موقت و... را برای آنان در نظر بگیرند تا اگر دزدی آنان موقت و اتفاقی بوده است به اشتباه خود پی ببرند و اصلاح شوند. هم مفهوم آیه، هم ضوابط دین اسلام این سماحت و آسانگیری را بر می تابد؛ چنان که پیامبر(ص) فرموده است:« یسروا و لا تعسروا»( متفق عليه) «آسانگیر باشید و سخت‌گیری نکنید.» و « ادفعوا الحدود ما وجدتم له مدفعا»( رواه ابن ماجه و صححه آلبانی) « تا زمانی که دلیلی برای اجرا نکردن حدود شرعی دارید آنها را اجرا نکنید.» و از عمر بن خطاب روایت شده است :« لأن اعطل الحدود بالشبهات احب الی من أن اقیمها بالشبهات» « دوست دارم حدود شرعی را با شک و شبه تعطیل کنم تا این که آنها را با شک و شبهه اجرا کنم.» و بر این اساس علمای اصول گفته اند: «ادفعوا الحدود بالشبهات» «حدود شرعی را در صورت وجود شک و شبهه اجرا نکنید.» زیرا هرگز خداوند مهربان نمی خواهد اعضای بدن بنده ای که خود آفریده است قطع شود یا او آزار ببیند، مگر مصالح بزرگتری در پی داشته باشد؛ پس وقتی ثابت شد که دزدی صفت ثابت فرد شده است، خداوند حکیم برای معالجه این بیماری اجتماعی و جلوگیری از سرایت آن به دیگر اقشار سالم جامعه و پند و عبرت بقیه، قطع دست دزد را توصیه می‌کند و حتما اگر مجازات سبکتری کار ساز بود خداوند آن را توصیه می کرد. چه بسا رؤیت دست قطع شده دزدان واقعی درس عبرت شود تا دیگر افراد جامعه حتی به فکر دزدی هم نیفتند.
 اکنون این نسخه خداوند برای معالجه چنین آفت اجتماعی که با قطع دست یک یا چند دزد، اموال عموم مردم از آن در امان خواهد بود، چه مشکلی دارد، مگر ضابطه نداریم که منافع عمومی بر منفعت خصوصی و زیان خصوصی بر زیان عمومی ترجیح داده می‌شود. چرا قطع دست چند دزد را برای حفظ اموال عموم مردم و ایجاد امنیت مالی در جامعه خلاف عقل و اخلاق بدانیم و آن را برای دنیای امروز مناسب ندانیم؛ سپس آن را با قاعده تاریخمندی توجیه کنیم، مگر امروز بشر بیماری دزدی عادی یا در لوای قانون را که عامل اصلی بیشتر ستمها و ناعدالتی ها و فقر ها و فاصله های طبقاتی است در جهان معالجه کرده و از آن در امان است.
 البته یک درصد افراد جامعه که با قوانین غیر عادلانه و توزیع نابرابر ثروت و با استفاده از رانت قدرت به اندازه ۹۹ درصد دیگر، سرمایه جمع کرده اند و دولتهای استعمارگر و غارتگر، با قطع دست دزد مخالفند. چون آنها سرمایه های عظیم و منابع زیرزمینی گرانبهای مردم محروم و ممالک جهان سوم را تحت عناوین فریب دهنده عمران و آبادانی و... غارت می کنند و به دور از دید رسانه‌ها که غالبا در دست خودشان است مردم آنجاها را در فقر اقتصادی و فرهنگی گرفتار می‌ کننند تا آسانتر منابع شان را غارت کنند.
کشورهای قدرتمند و به اصطلاح تامین کننده امنیت جهان غالبا با احکام قرآن مخالفند، چون با سازمانهای مخفی خود آتش جنگ را میان کشورها بر می افروزند تا اسلحه های مدرن و کشتار جمعی شان را بیازمایند و به فروش برسانند و ملتها و حتی دیگر موجودات زنده را فوج فوج بکشند و چند نسل از آنها را ناقص الخلقه کنند و بقیه را توسعه نیافته نگهدارند؛ آنگاه قصاص را که خداوند آن را مجازات قتل عمد قرار داده و آن را مایه آرامش و امنیت زندگی نامیده است: « و لکم فی القصاص حياة یا اولی الألباب»( بقره:179) ضد حقوق بشر و خلاف عقل و اخلاق معرفی کنند.

 دزدان و اختلاس گران بین المللی و مسببان کشتارهای جمعی ۹۹ درصد از ثروت جهان را با ترفندهای قانونی تصرف و میلیونها نفر را آواره و محروم می کنند و منابع زیرزمینی شان را به سرقت می برند و... تمام اینها بدین دلیل است که مسببان آنها مجازات سنگینی را روبروی خود نمی بینند.

‌آری آنان قصاص و قطع دست دزد را خلاف عقل و اخلاق بشر می دانند و آنها را در دادگاه ها به ویژه در دادگاه های بین المللی اجرا نمی کنند تا با خیال آسوده و تحت عناوین قانونی و با انواع مکر و فریب به اهدافشان برسند؛ سپس مردم ممالک آسیب دیده را در جهت تحقق اهداف خود به خدمت بگیرند و باندهای مافیایی دختران شان را به زعم رهایی از فقر و رسیدن به زندگی بهتر بفریبند و به جوامع مرفه ببرند تا مردانشان از آنان کام بگیرند؛ آنگاه توصیه خداوند: «... و لا تكرهوا فتیاتکم علی البغا... »( نور:33)«... زنان و دختران[ جامعه‌‌] خود را به تن فروشی مجبور نکنید... » را غیر معقول و تاریخ گذشته بدانند.

خداوند آفریننده و مربی انسان می داند که تبیین حق و باطل و ابلاغ تئوری و عملی دین خدا توسط پیامبران و دعوتگران مصلح برای تربیت و اصلاح برخی افراد کافی نیست و ضرورت دارد در این زمینه از تشویق و ترهیب و مجازات دنیوی و اخروی متناسب با اعمال استفاده شود؛ البته که تشویق مؤثرتر است؛ چنان که قرآن برای هر عمل نیک در آخرت ده تا هفتصد برابر حتی بیشتر پاداش و برای هر عمل بد تنها یک جزای بد وعده داده است و پیوسته گناهکاران را به بازگشت و آمرزش گناهان فرا خوانده و اعلام کرده است که برای بندگان خطا کار همواره در توبه باز است.
در این راستا است که خداوند در دنیا برای برخی اعمال بد؛ مانند: قتل، زنا، سرقت و... که جامعه از پیامدهای زیانبار آنها در امان نیست کیفر مناسب تعیین کرده است. سرقت و اختلاس که منشأ آن حب شدید به مال دنیا و حس سیری ناپذیر انسان از آن است.« و انه لحب الخير لشدید» (عادیات:8) « انسان به شدت مال طلب و منفعت طلب است.»_ چنان که گفتیم_ عامل بسیاری از ناهنجاری ها و محرومیت ها و فاصله های طبقاتی است و اگر با کیفر دنیوی از آن جلوگیری نشود، مردم از زیانهای آن در امان نخواهند بود. اگر بشر فکر می کند با مجازات کمتر و آسانتر از قطع دست می تواند مردم را از آسیبهای اجتماعی سرقت و اختلاس حفظ کند اسلام راه را باز گذاشته و مانع نمی شود و قطع دست آخرین مرحله درمان است؛ اما چنان که بیان کردیم بشر از آثار سوء آن همچنان رنج می‌برد و هزینه های گزاف برای آن می پردازد.

بی شک اگر در جامعه‌ای حکم خدا بر قاتلان و سارقان اولیه آن درست اجرا  شود آسیب های اجتماعی ناشی از عملکرد آنان گسترش نمی یابد و در چنین جامعه‌ای جان و مال مردم نسبت به جوامع دیگر بیشتر در امان خواهد بود.
 
 برخی با تبلیغات گسترده و حرفه ای خود عقل و فکر بیشتر مردم حتی مسلمانان را علیه احکام اسلامی جهت می‌دهند. برخی مسلمانان با تاثر از این تبلیغات و تحت تأثیر معیارهای عقلی و اخلاقی آنان بعضی احکام قرآن را نامعقول، تاریخ گذشته و غیراخلاقی می پندارند و می کوشند آنها را با تاریخمندی تبرئه کنند.
مقیاسهای عقلی و اخلاقی در تمام جوامع  منضبط و یکسان نبوده و در حال تغییر و تبدیل است، بدین دلیل حد و مرز تاریخمند دانستن برخی احکام قرآن به یک دو حکم محدود نمی ماند و در هر مقطع تاریخی برخی با عقلانیت خود تعدادی از احکام قرآن را غیر عقلانی و  ناکارآمد می پندارند. بنابراین استثنای نماز و روزه و... از تاریخمندی توسط برخی طرفداران آن پایدار نخواهد بود و زمانی خواهد آمد که برخی پنج وعده نماز و روزه ماه رمضان را باعث انفصال از کار و تولید و سبب رکود اقتصادی و روزه را برای بدن زیانمند می دانند. همچنین چند همسری برای مردان بجز زنان را تبعیض جنسیتی و زنای مرد و زن متأهل را مصداق آزادی و عدالت در رفتار چنسی و همه ی آنها را معقول و اخلاقی و کارآمد به شمار می آورند؛ چون روح و جوهر اصلی وجوب نماز و روزه و... را تربیت نفس و روح حرمت زنا را اختلاط نسل می پندارند که امروزه با رشد علم و با وضع قوانین مدرن انسان تربیت می‌شود و با وسایل جدید پزشکی از حاملگی و اختلاط نسل جلوگیری به عمل می آید؛ چنانکه آرش نراقی در یک برنامه تلویزیونی همجنس گرایی را عملی معقول و اخلاقی جلوه داد و دلیل حرمت عمل قوم لوط را تعرض به عنف بیان کرد.
 به نظر بنده احکام قرآن اگر درست درک و اجرا شود معقول و کارآمد هستند و با ضوابط عقل سلیم و اخلاق عمومی و فطری انسان من منافاتی ندارند و لزومی ندارد که ما آنها را تاریخمند بدانیم.
البته بنده در روایات آحاد منسوب به پیامبر( ص) و اجتهادات علما حتا علمای صاحب نام و تفسیر آنان از آیات قرآن ناکارآمدی و غیر معقولی و تعارض با ثوابت علمی و به روز نبودن را محتمل می دانم و هرگز مانند آیات قرآن از آنها تمام قد دفاع نمی کنم و در این راستا استدلال برخی طرفداران تاریخمندی احکام قرآن را غیر منطقی می دانم؛ زیرا آنان بر روایات آحاد و مظنون از پیامبر( ص ) مانند: سنگسار زانی و نجاست سگ و... یا اجتهادات فقها یا تفسیر برخی مفسران از بعضی آیات قرآن خرده می گیرند و آنها را رد می‌کنند؛ سپس نتیجه می‌گیرند که احکام موجود در قرآن غیر معقول و تاریخمند است.